امیل ایمانی
17 ژوئیه 2008
باران نفرت از واپسگرایان خداترس بر سرم باریدن گرفته و رگبار تهدید به سویم روانه شده؛ و تنها جرمم بیان واقعیت است
17 ژوئیه 2008
باران نفرت از واپسگرایان خداترس بر سرم باریدن گرفته و رگبار تهدید به سویم روانه شده؛ و تنها جرمم بیان واقعیت است
دربارهء اسلام و دیگر هیچ. اگر بیان حقیقت دربارهء اسلام، نقد و حمله به اسلام محسوب شود، پس این گناه بر من روا است.
امّا پرسشم این است که آیا اسلام چون یک دین است، مقبول واقع میشود؟ که میگوید اسلام دین است؟ میلیونها نفر چنین میگویند؟ سندشان چیست و مدرکشان کدام است؟ گفتار تودههای مغزشویی شدهای که ویروس اسلامی را، که از پدر و مادرشان به آنها رسیده، با خود به این سوی و آن سوی میبرند، نمیتوان سند محسوب داشت و این از هر گونه ارزشی تهی است. آنچه که به حساب میآید این واقعیت انکارناپذیر است که این آیین، که مدّعی است تنها دیانت الله است، سرچشمهء رنجهای فراوان و بیپایان غیرمسلمانان بوده و هست و خود تودههای غافلی از مسلمانان نیز از چنگالش رهایی نداشته و ندارند.
بگذارید فقط چند مورد از هزاران رویداد هولناکی را ذکر کنم که مسلمانان نسبت به پیروان سایر ادیان یا کسانی که ابداً به هیچ دینی معتقد نیستند، مرتکب میشوند. در کشورهای نمونهءاسلامی مانند عربستان سعودی و ایران، مثلاً، زنان را جرأت آن نیست که دربارهء جایگاه خویش که الله مقدّر کرده و در حدّ اثاث خانه محسوب است زبان به گلایه بگشایند. اگر اندک بیان اعتراض نمایند، شوهران به حربهء کتک روی آورند و جواب آنها را با ضربههایی که بر تن و بدنشان وارد میآید بدهند. اگر به خود شهامت دهند که در ملأ عام در کمال آرامش راهپیمایی نمایند تا حقوق مساوی خانوادگی با مردان بیابند، پاسبانان که حافظ نظم و آرامشند، به ضرب باتوم و چماق آنها را بیازارند و روانهء زندانشان سازند تا بیش از پیش تحقیرشان نمایند و خشونت را بر آنها روا دارند.
باید از خویشتن پرسید پس از چه روی میلیونها زن مسلمان، فروتن و افتاده، سر به زیر افکنده به این رتبهء دون خود تسلیم شده و خدای را نیایش کنند و سپاس گویند که این لطف را در حقّ آنها نموده است. این زنان را عملاً پدر و مادرشان و آخوندهایشان از همان لحظهای که قدم به این جهان نهادند نقشی بر روح و روانشان القاء کردند که نابرابری جنسی را پذیرا گردند و تمامی ویژگیهای بیپایه و بیمارگونهء اسلامی را بپذیرند.
در کتاب دینیشان آمده که، "مردان بر زنان فرمانروایی دارند، چه که الله برخی را بر دیگران برتری بخشیده و نیز از آن جهت که مردان دارایی خویش را صرف نگهداری آنها نمایند. زنان خوب حرفشنو و سربزیرند. بخشهای نادیدنی خویش را حفظ کنند، چه که خدا آنها را حفظ کرده است. اگر از نافرمانی آنها بیم دارید، پندشان دهید، در بسترشان تنها بگذارید و بزنید آنها را. پس اگر شما را فرمان بردند دیگر کاری علیه آنها نکنید؛ خدا بلندمرتبه و والامقام است."[i]
حتّی مصر، تاج جواهرآسای جهان عربی اسلامی نوعی نسلکشی را به آهنگی آهسته علیه شهروندان بهائی خود به اجرا گذشته و آنها را از تمامی حقوق شهروندیشان محروم کرده است. بهائیان هنوز از داشتن شناسنامه و برگهء شناسایی که هر شهروندی ناگزیر از داشتن آن است، محرومند؛ چه که آخوندهای مقتدر میخواهند این اقلّیت آرامشطلب را به کلّی محو و نابود نمایند. مصر، صفحهای از کتاب "نبرد من"[ii] جمهوری فاشیست اسلامی ایران را به عاریت گرفته کودکان بهائی را از تحصیل منع میکند.
سابقهء ستمگریهایی که حامیان "دین صلح و سلام" مرتکب میشوند، به روشنی تمام، آن را به عنوان بدترین نوع کیش به معنای مطلق و تمام عیار آن محکوم میکند. مسلمانان وحشی آیین نفرت و خشونت را به ضرب شمشیر و سرنیزه بر مردم من تحمیل کردند. آنها چنین کرده و میکنند تا کوچکترین اثری از فرهنگ و میراث شکوهمند ایرانی را به کلّی نابود سازند و از روی زمین محو کنند. اینک بر سرزمین بومی من با مشت آهنین فرمان میرانند، و هر آنچه را که در فرهنگ نمونهء انسانی و برابری خود چون گنج نگه داشتهایم خوار و کوچک میشمارند. زنان ما را از وسیلهء زندگی و معاش محروم میکنند و به این ترتیب به سوی روسپیگری میرانند، صدها هزار از بهترین و درخشانترین افراد ایرانی را به ترک میهن خود وادار میکنند، فعّالیت تبهکارانه و رذیلانه را که حاصل آن ترس و وحشت در دور و نزدیک است در پیش گرفتهاند و هر صدایی را که جز در ستایش آنها سرودی را برخوانَد در گلو خفه کنند.
مگر نه آن که مسیح در انجیلش میفرماید، "از میوههایشان آنها را خواهید شناخت"؟ پیش از این گفتهام و دیگربار نیز خواهم گفت زیرا تا زمانی که این گروه شریر و تبهکار به کردار زشت و زنندهء خود ادامه دهد، اسلام جز خشونت نیست. اسلام غیرمسلمانان را تحمّل نکند. اسلام بازمانده بربرهای گذشته است. با اسلام باید مقابله کرد و نشان داد که چیست و آن را از چیرگی و فرمانروایی بر جهان باز داشت. بیایید شما را بگویم که این مردمان الله اخیراً چه کردهاند؛ مُشتی از خروار برایتان باز گویم:
فردی در شیراز، در کناری ایستاده؛ اتومبیلی میگذرد. مرد از راننده اندکی بنزین میطلبد تا سوخت اتومبیلش را فراهم آورد و وانمود میکند که سوخت اتومبیلش تمام شده و او را سرگردان ساخته است. راننده که کاملاً با این فرد بیگانه است از اتومبیل خود بنزین بیرون میکشد و به او میدهد. ناگاه، افراد دیگر از نهانگاه بیرون میآیند؛ مرد راننده را به درختی میبندند، بنزینی را که کریمانه به فردی کاملاً ناآشنا بخشیده، بر او میریزند و کبریت بر او میکشند و بر اتومبیلی که وانمود میکردند بنزین ندارد سوار شده شتابان میگریزند. چرا؟ هدف از این آتشافروزی کیست؟ فردی غیرمسلمان؛ یک بهائی. گناهش چیست؟ مسلمان نیست و مسلمان نبودنش او را سزاوار سوختن ساخته تا زنده در آتش بسوزد و خاکستر شود. این تبهکاران و ولگردان الله، این آتشافروزان از انسانیت بیخبر، خود را سربازان گمنام امام زمان مینامند؛ امامی که شیعیان احترامش گذارند و به عنوان ناجی انتظارش کشند.
باید که دنبالهء داستان ناخوشایندتر گردد؛ "مسلمانان خوب" خدا، از هر گونه و هر طبقه از جامعه، از کنار مردی که به درخت بسته شده میگذرند، و هیچ کاری در کمک به او انجام نمیدهند. معجزهای رخ میدهد و مرد در خاموش کردن آتش کامیاب میگردد و با تلفن همراهی که در جیب داشته با پاسبانان تماس میگیرد. آمدن پاسبانان نیم ساعت طول میکشد؛ میآیند و مرد را به پاسگاهشان میبرند تا بازجویی کنند؛ پرسشها مطرح نمایند و جوابها بخواهند. این است اسلامی که در حرکت است به سوی جلو. اسلامی که در ژرفنای اروپا رخنه کرده و در پهنهء گستردهای پخش شده است. اروپا را دارد تغییر میدهد؛ آنچنان که میخواهد و وعدهها میدهد که با امریکا نیز چنین خواهد کرد.
آتش اسلام از پس میآید تا کشورها را در بر گیرد و بسیاری از اروپاییان از پیش در گریزند از میهن پدری خود و وطن مادری خویش. اینان ثروتی دارند و بینشی. دیگران بیخبرند و غافل از این تهدید؛ هدفشان چنان است که آن را چون جام مقدّس چندفرهنگی در میان خود جای دهند، یا آن که روزی به خود آیند و ببینند برای زندگی خویش در حال نبردی سهمگینند. چه که اسلام چندفرهنگی را باور ندارد. اسلام تکفرهنگی است: فرهنگ بربریت اسلام. اسلام چون قدرت گیرد، بیگمان خود را تحمیل کند و راه و روش خود را بر دیگران بقبولاند؛ هر که باشد و هر جا که باشد. کسانی خواهند بود که در پایان از خواب بیدار شوند و از گیجی به در آیند؛ اینان یا باید دست از پایداری بردارند و سر تسلیم فرود آرند یا با مسلمانان بجنگند و قدم به قدم در نبردهای خونین خیابانی آنها را به عقب برانند.
حقیقت همیشه دلپذیر نیست و غالباً ممکن است بسیار سبب پریشانی خاطر شود. امّا حقیقت بهترین سلاح است در مقابله با شر و بطلان. وقتی به تعالیم هولناک قرآن اشاره دارم، آنها را از خود نمیسازم و جعل نمیکنم. سورهها را از کتاب مقدّسشان نقل میکنم؛ سورههایی که مسلمانان را به انواع کارهای ناپسند علیه غیرمسلمانان تشویق و ترغیب میکند. این کتابِ الله جواز قتل است. وقتی خاطرنشان میسازم که محمّد مثالهای وحشتناکی را با اعمال و کردار خویش برای پیروانش قرار داده از منابع خودشان نقل میکنم تا گفتارم را مستند سازم.
آیا کسی در این جهان آشفته هست که دربارهء ستمگریهای روزانهء اسلامی که این وحشیان انجام میدهند و آن را بر مبنای کتاب مقدّس الله توجیه مینمایند، کلامی نخواند، نبیند یا نشنود؟
میگوید، "پس ترس را در دل کافران خواهم انداخت؛ پس بزنید گردنهایشان را و قطع کنید انگشتهایشان را؛ چه که مخالفت کردند با الله و رسولش".[iii]
و نیز میگوید، "الله اهل کتاب را فرود آورد از حصارهایشان و در دلهایشان ترس انداخت؛ گروهی را کشتید و گروهی را اسیرنمودید و خدا شما را وارث زمین آنها و خانهء آنها و اموال آنها و ثروت آنها نمود. الله شما را کشوری بخشید که قبلاً آن را نپیموده بودید."[iv]
چرا این جانیان مسلماننمایی که حقّ و حقیقت را از آن خود میدانند به خود زحمت نمیدهند به من ثابت کنند که ره به خطا میروم؟ چرا سندی نمیآورند که نشان دهد آنچه میگویم دروغ است؟ به جای آن، هر ناسزا و دشنامی را که نتوان به آسانی بر زبان آورد نثار من میکنند. برخی از مسلمانان متمدّنتر همچون هممسلکان زشتسخن و بدزبان خویش تن به خفّت نمیدهند و خود را خوار نمیسازند. این قبیل مسلمانان فریاد و فغان بر آورند که خودشان و دینشان را من و امثال من لکّهدار کردهایم و قربانی کردهایم. آنها انتقاد من از اسلام را حمله به اسلام محسوب دارند و مرا به تفرقهانگیزی و نژادپرستی متّهم کرده تصوّر نمایند از حمله به اسلام لذّت برم و خشنود گردم. افزون بر آن برچسبم زنند و گویند صهیونیستم و جیرهبگیر اسرائیلم و از لابی یهودیان مزد همی گیرم. چه کسی دیگری را مورد حمله و توهین قرار میدهد؟ لطفی در حقّم بکنید و بگویید کدامین اتّهامی را که وارد کردم دروغین است و جعلی است؛ باور بدارید که شادمان خواهم شد که ره توبه پویم و طریق انابه در پیش گیرم. امّا اگر نتوانید چنین کنید، جهان بشریت را مدیونید که دست از سرسپردگی مصیبت اسلام بردارید و خود را از آن رها سازید.
امیل ایمانی کیست؟ شهروندی امریکایی است که در ایران زاده شده؛ هواداری مردمسالاری کند؛ در ایالات متّحده سکونت اختیار کرده؛ سرمقاله نویسد، مقالات ترجمه کند، داستانسرایی نماید و مقاله نیز بنویسد. او در پشتیبانی از کسانی نویسد که در زادگاهش ایران به مبارزه مشغولند.
[i] در کتاب قرآن، سورهء نساء، آیهء 34 چنین آ مده است: "الرّجالُ قوّامون علی النّساء بما فضّلالله بعضَهُم علی بعضٍ و بما أنْفَقوا مِن أموالهِم فالصّالحات قانتات حافظاتٌ للغیب بما حفظ الله و اللاّتی تخافون نُشُوزَهُنّ فَعِظوهُنّ و اهجُرُوهُنّ فی المضاجع و اضْرِبوهُنّ فَاِنْ اطَعْنَکُمْ فلاتبغُوا علَیهُنّ سبیلاً اِنّ اللهَ کان عَلیّاً کبیرا".
[ii] نام کتابی است اثر آدولف هیتلر رهبر حزب نازی آلمان که قبل از رسیدن به قدرت در زندان نوشت و برنامههای آیندهء خود را در آن شرح داد. در متن انگلیسی حاضر نام آلمانی کتاب یعنی Mein Kampf آورده شده است.
[iii] در کتاب قرآن، سورهء انفال، آیهء 12 میگوید، "سَاُلقی فی قلوب الّذین کفروا الرُّعب فاضربوا فوق الأعناق و اضربوا مِنهم کلّ بنان؛ ذلک بأنّهم شآقوا الله و رسوله".
[iv] در کتاب قرآن، سورهء احزاب، آیهء 26 آمده است، "و أنزل الّذین ظاهروهم مِن اهل الکتاب مِن صَیاصیهم و قّذّف فی قلوبهم الرّعب فریقاً تقتلون و تأسِرون فریقا و أوْرَثکُم درضهُم و دیارهم و اموالهم و ارضاً لمتطَوُّها..."
امّا پرسشم این است که آیا اسلام چون یک دین است، مقبول واقع میشود؟ که میگوید اسلام دین است؟ میلیونها نفر چنین میگویند؟ سندشان چیست و مدرکشان کدام است؟ گفتار تودههای مغزشویی شدهای که ویروس اسلامی را، که از پدر و مادرشان به آنها رسیده، با خود به این سوی و آن سوی میبرند، نمیتوان سند محسوب داشت و این از هر گونه ارزشی تهی است. آنچه که به حساب میآید این واقعیت انکارناپذیر است که این آیین، که مدّعی است تنها دیانت الله است، سرچشمهء رنجهای فراوان و بیپایان غیرمسلمانان بوده و هست و خود تودههای غافلی از مسلمانان نیز از چنگالش رهایی نداشته و ندارند.
بگذارید فقط چند مورد از هزاران رویداد هولناکی را ذکر کنم که مسلمانان نسبت به پیروان سایر ادیان یا کسانی که ابداً به هیچ دینی معتقد نیستند، مرتکب میشوند. در کشورهای نمونهءاسلامی مانند عربستان سعودی و ایران، مثلاً، زنان را جرأت آن نیست که دربارهء جایگاه خویش که الله مقدّر کرده و در حدّ اثاث خانه محسوب است زبان به گلایه بگشایند. اگر اندک بیان اعتراض نمایند، شوهران به حربهء کتک روی آورند و جواب آنها را با ضربههایی که بر تن و بدنشان وارد میآید بدهند. اگر به خود شهامت دهند که در ملأ عام در کمال آرامش راهپیمایی نمایند تا حقوق مساوی خانوادگی با مردان بیابند، پاسبانان که حافظ نظم و آرامشند، به ضرب باتوم و چماق آنها را بیازارند و روانهء زندانشان سازند تا بیش از پیش تحقیرشان نمایند و خشونت را بر آنها روا دارند.
باید از خویشتن پرسید پس از چه روی میلیونها زن مسلمان، فروتن و افتاده، سر به زیر افکنده به این رتبهء دون خود تسلیم شده و خدای را نیایش کنند و سپاس گویند که این لطف را در حقّ آنها نموده است. این زنان را عملاً پدر و مادرشان و آخوندهایشان از همان لحظهای که قدم به این جهان نهادند نقشی بر روح و روانشان القاء کردند که نابرابری جنسی را پذیرا گردند و تمامی ویژگیهای بیپایه و بیمارگونهء اسلامی را بپذیرند.
در کتاب دینیشان آمده که، "مردان بر زنان فرمانروایی دارند، چه که الله برخی را بر دیگران برتری بخشیده و نیز از آن جهت که مردان دارایی خویش را صرف نگهداری آنها نمایند. زنان خوب حرفشنو و سربزیرند. بخشهای نادیدنی خویش را حفظ کنند، چه که خدا آنها را حفظ کرده است. اگر از نافرمانی آنها بیم دارید، پندشان دهید، در بسترشان تنها بگذارید و بزنید آنها را. پس اگر شما را فرمان بردند دیگر کاری علیه آنها نکنید؛ خدا بلندمرتبه و والامقام است."[i]
حتّی مصر، تاج جواهرآسای جهان عربی اسلامی نوعی نسلکشی را به آهنگی آهسته علیه شهروندان بهائی خود به اجرا گذشته و آنها را از تمامی حقوق شهروندیشان محروم کرده است. بهائیان هنوز از داشتن شناسنامه و برگهء شناسایی که هر شهروندی ناگزیر از داشتن آن است، محرومند؛ چه که آخوندهای مقتدر میخواهند این اقلّیت آرامشطلب را به کلّی محو و نابود نمایند. مصر، صفحهای از کتاب "نبرد من"[ii] جمهوری فاشیست اسلامی ایران را به عاریت گرفته کودکان بهائی را از تحصیل منع میکند.
سابقهء ستمگریهایی که حامیان "دین صلح و سلام" مرتکب میشوند، به روشنی تمام، آن را به عنوان بدترین نوع کیش به معنای مطلق و تمام عیار آن محکوم میکند. مسلمانان وحشی آیین نفرت و خشونت را به ضرب شمشیر و سرنیزه بر مردم من تحمیل کردند. آنها چنین کرده و میکنند تا کوچکترین اثری از فرهنگ و میراث شکوهمند ایرانی را به کلّی نابود سازند و از روی زمین محو کنند. اینک بر سرزمین بومی من با مشت آهنین فرمان میرانند، و هر آنچه را که در فرهنگ نمونهء انسانی و برابری خود چون گنج نگه داشتهایم خوار و کوچک میشمارند. زنان ما را از وسیلهء زندگی و معاش محروم میکنند و به این ترتیب به سوی روسپیگری میرانند، صدها هزار از بهترین و درخشانترین افراد ایرانی را به ترک میهن خود وادار میکنند، فعّالیت تبهکارانه و رذیلانه را که حاصل آن ترس و وحشت در دور و نزدیک است در پیش گرفتهاند و هر صدایی را که جز در ستایش آنها سرودی را برخوانَد در گلو خفه کنند.
مگر نه آن که مسیح در انجیلش میفرماید، "از میوههایشان آنها را خواهید شناخت"؟ پیش از این گفتهام و دیگربار نیز خواهم گفت زیرا تا زمانی که این گروه شریر و تبهکار به کردار زشت و زنندهء خود ادامه دهد، اسلام جز خشونت نیست. اسلام غیرمسلمانان را تحمّل نکند. اسلام بازمانده بربرهای گذشته است. با اسلام باید مقابله کرد و نشان داد که چیست و آن را از چیرگی و فرمانروایی بر جهان باز داشت. بیایید شما را بگویم که این مردمان الله اخیراً چه کردهاند؛ مُشتی از خروار برایتان باز گویم:
فردی در شیراز، در کناری ایستاده؛ اتومبیلی میگذرد. مرد از راننده اندکی بنزین میطلبد تا سوخت اتومبیلش را فراهم آورد و وانمود میکند که سوخت اتومبیلش تمام شده و او را سرگردان ساخته است. راننده که کاملاً با این فرد بیگانه است از اتومبیل خود بنزین بیرون میکشد و به او میدهد. ناگاه، افراد دیگر از نهانگاه بیرون میآیند؛ مرد راننده را به درختی میبندند، بنزینی را که کریمانه به فردی کاملاً ناآشنا بخشیده، بر او میریزند و کبریت بر او میکشند و بر اتومبیلی که وانمود میکردند بنزین ندارد سوار شده شتابان میگریزند. چرا؟ هدف از این آتشافروزی کیست؟ فردی غیرمسلمان؛ یک بهائی. گناهش چیست؟ مسلمان نیست و مسلمان نبودنش او را سزاوار سوختن ساخته تا زنده در آتش بسوزد و خاکستر شود. این تبهکاران و ولگردان الله، این آتشافروزان از انسانیت بیخبر، خود را سربازان گمنام امام زمان مینامند؛ امامی که شیعیان احترامش گذارند و به عنوان ناجی انتظارش کشند.
باید که دنبالهء داستان ناخوشایندتر گردد؛ "مسلمانان خوب" خدا، از هر گونه و هر طبقه از جامعه، از کنار مردی که به درخت بسته شده میگذرند، و هیچ کاری در کمک به او انجام نمیدهند. معجزهای رخ میدهد و مرد در خاموش کردن آتش کامیاب میگردد و با تلفن همراهی که در جیب داشته با پاسبانان تماس میگیرد. آمدن پاسبانان نیم ساعت طول میکشد؛ میآیند و مرد را به پاسگاهشان میبرند تا بازجویی کنند؛ پرسشها مطرح نمایند و جوابها بخواهند. این است اسلامی که در حرکت است به سوی جلو. اسلامی که در ژرفنای اروپا رخنه کرده و در پهنهء گستردهای پخش شده است. اروپا را دارد تغییر میدهد؛ آنچنان که میخواهد و وعدهها میدهد که با امریکا نیز چنین خواهد کرد.
آتش اسلام از پس میآید تا کشورها را در بر گیرد و بسیاری از اروپاییان از پیش در گریزند از میهن پدری خود و وطن مادری خویش. اینان ثروتی دارند و بینشی. دیگران بیخبرند و غافل از این تهدید؛ هدفشان چنان است که آن را چون جام مقدّس چندفرهنگی در میان خود جای دهند، یا آن که روزی به خود آیند و ببینند برای زندگی خویش در حال نبردی سهمگینند. چه که اسلام چندفرهنگی را باور ندارد. اسلام تکفرهنگی است: فرهنگ بربریت اسلام. اسلام چون قدرت گیرد، بیگمان خود را تحمیل کند و راه و روش خود را بر دیگران بقبولاند؛ هر که باشد و هر جا که باشد. کسانی خواهند بود که در پایان از خواب بیدار شوند و از گیجی به در آیند؛ اینان یا باید دست از پایداری بردارند و سر تسلیم فرود آرند یا با مسلمانان بجنگند و قدم به قدم در نبردهای خونین خیابانی آنها را به عقب برانند.
حقیقت همیشه دلپذیر نیست و غالباً ممکن است بسیار سبب پریشانی خاطر شود. امّا حقیقت بهترین سلاح است در مقابله با شر و بطلان. وقتی به تعالیم هولناک قرآن اشاره دارم، آنها را از خود نمیسازم و جعل نمیکنم. سورهها را از کتاب مقدّسشان نقل میکنم؛ سورههایی که مسلمانان را به انواع کارهای ناپسند علیه غیرمسلمانان تشویق و ترغیب میکند. این کتابِ الله جواز قتل است. وقتی خاطرنشان میسازم که محمّد مثالهای وحشتناکی را با اعمال و کردار خویش برای پیروانش قرار داده از منابع خودشان نقل میکنم تا گفتارم را مستند سازم.
آیا کسی در این جهان آشفته هست که دربارهء ستمگریهای روزانهء اسلامی که این وحشیان انجام میدهند و آن را بر مبنای کتاب مقدّس الله توجیه مینمایند، کلامی نخواند، نبیند یا نشنود؟
میگوید، "پس ترس را در دل کافران خواهم انداخت؛ پس بزنید گردنهایشان را و قطع کنید انگشتهایشان را؛ چه که مخالفت کردند با الله و رسولش".[iii]
و نیز میگوید، "الله اهل کتاب را فرود آورد از حصارهایشان و در دلهایشان ترس انداخت؛ گروهی را کشتید و گروهی را اسیرنمودید و خدا شما را وارث زمین آنها و خانهء آنها و اموال آنها و ثروت آنها نمود. الله شما را کشوری بخشید که قبلاً آن را نپیموده بودید."[iv]
چرا این جانیان مسلماننمایی که حقّ و حقیقت را از آن خود میدانند به خود زحمت نمیدهند به من ثابت کنند که ره به خطا میروم؟ چرا سندی نمیآورند که نشان دهد آنچه میگویم دروغ است؟ به جای آن، هر ناسزا و دشنامی را که نتوان به آسانی بر زبان آورد نثار من میکنند. برخی از مسلمانان متمدّنتر همچون هممسلکان زشتسخن و بدزبان خویش تن به خفّت نمیدهند و خود را خوار نمیسازند. این قبیل مسلمانان فریاد و فغان بر آورند که خودشان و دینشان را من و امثال من لکّهدار کردهایم و قربانی کردهایم. آنها انتقاد من از اسلام را حمله به اسلام محسوب دارند و مرا به تفرقهانگیزی و نژادپرستی متّهم کرده تصوّر نمایند از حمله به اسلام لذّت برم و خشنود گردم. افزون بر آن برچسبم زنند و گویند صهیونیستم و جیرهبگیر اسرائیلم و از لابی یهودیان مزد همی گیرم. چه کسی دیگری را مورد حمله و توهین قرار میدهد؟ لطفی در حقّم بکنید و بگویید کدامین اتّهامی را که وارد کردم دروغین است و جعلی است؛ باور بدارید که شادمان خواهم شد که ره توبه پویم و طریق انابه در پیش گیرم. امّا اگر نتوانید چنین کنید، جهان بشریت را مدیونید که دست از سرسپردگی مصیبت اسلام بردارید و خود را از آن رها سازید.
امیل ایمانی کیست؟ شهروندی امریکایی است که در ایران زاده شده؛ هواداری مردمسالاری کند؛ در ایالات متّحده سکونت اختیار کرده؛ سرمقاله نویسد، مقالات ترجمه کند، داستانسرایی نماید و مقاله نیز بنویسد. او در پشتیبانی از کسانی نویسد که در زادگاهش ایران به مبارزه مشغولند.
[i] در کتاب قرآن، سورهء نساء، آیهء 34 چنین آ مده است: "الرّجالُ قوّامون علی النّساء بما فضّلالله بعضَهُم علی بعضٍ و بما أنْفَقوا مِن أموالهِم فالصّالحات قانتات حافظاتٌ للغیب بما حفظ الله و اللاّتی تخافون نُشُوزَهُنّ فَعِظوهُنّ و اهجُرُوهُنّ فی المضاجع و اضْرِبوهُنّ فَاِنْ اطَعْنَکُمْ فلاتبغُوا علَیهُنّ سبیلاً اِنّ اللهَ کان عَلیّاً کبیرا".
[ii] نام کتابی است اثر آدولف هیتلر رهبر حزب نازی آلمان که قبل از رسیدن به قدرت در زندان نوشت و برنامههای آیندهء خود را در آن شرح داد. در متن انگلیسی حاضر نام آلمانی کتاب یعنی Mein Kampf آورده شده است.
[iii] در کتاب قرآن، سورهء انفال، آیهء 12 میگوید، "سَاُلقی فی قلوب الّذین کفروا الرُّعب فاضربوا فوق الأعناق و اضربوا مِنهم کلّ بنان؛ ذلک بأنّهم شآقوا الله و رسوله".
[iv] در کتاب قرآن، سورهء احزاب، آیهء 26 آمده است، "و أنزل الّذین ظاهروهم مِن اهل الکتاب مِن صَیاصیهم و قّذّف فی قلوبهم الرّعب فریقاً تقتلون و تأسِرون فریقا و أوْرَثکُم درضهُم و دیارهم و اموالهم و ارضاً لمتطَوُّها..."
No comments:
Post a Comment